جدول جو
جدول جو

معنی زاغ پیشه - جستجوی لغت در جدول جو

زاغ پیشه
(شَ / شِ)
کلاغ. (آنندراج). و رجوع به زاغ رو و زاغ فعل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زاغ پیسه
تصویر زاغ پیسه
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کسک، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، کلاژه، غلبه، غلپه، کلاژاره، قلازاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاغه پیسه
تصویر زاغه پیسه
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کسک، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، عکعک، عقعق، کلاژه، غلبه، غلپه، کلاژاره، قلازاده
فرهنگ فارسی عمید
(غِ سَ / سِ)
زاغ دورنگ. (فرهنگ شعوری). نام این پرنده در زبان فارسی کلاغ زاغی، زاغی، زاغچه، مستکری، کلاغ، پیسه، کچله، قژله، قچل، کلاژه عکر و عقعق است و دو نام اخیر در فرهنگهای عربی مضبوط است. (نامهای پرندگان مکری ص 201)
لغت نامه دهخدا
(غِ نَ / نِ)
زاغ پیسه است. (فرهنگ شعوری). و آن مصحف است
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
نام محلی در تبریز که ظاهراً مردم این شهر بتحریک روسها و درباریهای طهران علیه عباس میرزا در واقعۀ ’میرفتاح’ در آنجا تجمع کرده بودند. قائم مقام در مکتوبی مینویسد: امروز که ما در برابر سپاه مخالف (روس) نشسته ایم و مایملک خود را بی محافظ خارجی باعتماد اهل تبریز گذاشته، در شهر پایتخت ما آشوب و فتنه بکنند و دکان و بازار ببندند و سیدحمزه و باغ میشه بروند و شهرت این حرکت را مرزویج در ملک روس و صفی خان در آستانۀ همایون و دیگران در ملک روم بدهند، روی اهل تبریز سفید! (از سبک شناسی ج 3 ص 353)
لغت نامه دهخدا
ده فرسخ میانۀ شمال و مغرب خنج (لار) است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
زاغ سیه. قسمی از کلاغ در کردستان یافت میشود که قد آن تا 67 سانتیمتر میرسد و دارای منقاری خمیده و پرهائی سیاه و درخشان است و در فارسی آن رازاغ یا زاغ سیاه گویند. (نامهای پرندگان مکری ص 93)، گوشۀ کمان (زاغ سیه) :
دو زاغ سیه را بزه برنهاد
ز یزدان پیروزگر کرد یاد.
فردوسی.
و رجوع به زاغ کمان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ شَ/ شِ)
ریاکار. حیله گر. مکار:
خاقانی را دلی است آلودۀ خشم
زین زرّق زرق پیشۀ ازرق چشم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 725).
رجوع به زرق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زاغ سیاه
تصویر زاغ سیاه
زاج سبز
فرهنگ لغت هوشیار
لفظی در جهت تحقیر آدم های زاغ کبود چشم که آن ها را به گریه
فرهنگ گویش مازندرانی
کلک باز، کسی که برای رسیدن به اهدافش دست به هر کاری زند
فرهنگ گویش مازندرانی